روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

جاهایم را گم‌کرده ام ... کُنج ها و گوشه هایم را. کَس هایم را از دست داده ام. مانده ام خودم و خودم و کم کم یاد میگیرم تنها و صمیمانه خودم را در آغوش بگیرم و گریه کنم، یاد میگیرم کنج و گوشه ی خودم باشم و یاد میگیرم آدم خودم باشم. اما می دانی چیست؟ لا به‌لای این یادگرفتن ها لحظه هایی هست که سرگردان ترم. شبیه شاخه ی جدا افتاده پیچک که نظم گیاه را بهم ریخته، بهم ریخته ام، جایی در ذهنم باران میبارد جای دیگری آفتاب نمور زمستانی می تابد یک لحظه در گیر و دار خواستنم لحظه ی بعد پرم از خستگی ... جاهایم را گم‌کرده ام. کنج و گوشه ام را و مانده ام میان برهوت لخت و عور .

ساکـن طبقـه وسـط

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی