روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

کلمه‌ها گم شده‌اند. در غارهای خودشان رفته‌اند؛ به خواب‌های صدساله. و کسی را هم‌راه خودشان نبرده‌اند. کسی باید دوباره مبعوث شود به خواندن‎شان. کسی باید بیاید و به اعماق جان برود و دلودلو کلمه بیاورد بالا و به آب برسد... نشستن در تاریکی ِ بی‌چراغ شب‌، و هی دنبال کلمه گشتن برای نوشتن، سخت است؛ یکی از سخت‌ترین‌ها! زیر و رو کردن ِ خود، برای یافتن کلمه‌ای که انگار از اول نبوده، سخت است. روی این جان ِ تفتیده انگار قرار نیست کلمه‌ای یافت بشود. انگار خورشیدی قرار گذاشته آن‌قدر سوزان بتابد تا هر کلمه‌ای روی این خاک باشد، دود شود و برود به آسمان. انگار بادی مکلف شده است به وزیدن مدام و وحشی تا هر بذر حرفی خواست بروید، برده شود به ناکجا. انگار برکت رفته است از سرزمین ِ جان. خیلی وقت است باران نزده! خیلی وقت است ابرها پشت دست‌شان را داغ کرده‌اند از این حوالی بگذرند. دنیا پیمان بسته بر این جان، بنیانی بنا نکند و آبادی‌ای آباد. خیلی وقت است که از وقت‌های خوب، خیلی وقت گذشته است...

ساکـن طبقـه وسـط

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی