روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

دی‌شب کلی زیر دوش ماندم. کلی تو فکر بودم و نفهمیدم که خیلی وقت است زیر دوش مانده‌ام. به خودم توی آینه هم گاهی نگاه می‌کردم. به قیافه‌ام و به صورت‌م. به گذشته‌ام هم فکر می‌کردم. به این‌که این آدمی که حالا زیر دوش و رو به آینه ایستاده و زل زده است به خودش، یک روزی کمی بچه‌تر بود. حتی یک روزی تازه به این دنیا آمده بود. به معصومیت آن آدم و آن بچه فکر می‌کردم. به چیزی که دیگر حالا نیست فکر می‌کردم. صدای آب می‌آمد که می‌ریخت روی سرم و می‌خورد روی کاشی حمام و می‌رفت توی چاه. میان صدای آب، به صدای گم شده‌ی درون‌م فکر کردم. به صدایی که دیگر یا خیلی آهسته شده است و یا گاه‌گاهی هم اصلاً نیست. به آن موجود سپید درون‌م که کشته شد فکر می‌کردم. اما قاتل‌ش هیچ‌گاه محکوم نشد. نه این که فراری باشد. نه! همین حوالی‌ست اما حکومت درون‌ دیگر پی‌گیر ماجرا نشد...

ساکـن طبقـه وسـط

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی