تو از کدام آدم هایی؟ از همان هایی که یک لحظه برایشان معنی کل زندگی را میگیرد ؟ یک لحظه را هزار بار زندگی میکنند؟ من اما از همان هایم. یک زمان ، یک مکان ، یک حس برایم تبدیل میشود به یک اتاق توی ذهنم ، درش را باز میکنم ، مینشینم روی صندلی و چشم هایم را میبندم ، همان حس را برای بار هزارم از تصور آن لحظه میگیرم و بعد باز چراغ را خاموش میکنم ، در را میبندم که امن بماند تا بار بعد، بی ذره ای غبار .باید یک زبانی باشد برای تعریف بعضی از تجربیات آدم ، حسی که آدم را پر میکند ، جای خالی بعضی چیز ها . باید یک کلمه ای باشد که حال آدم را تعریف کند. یک روزهایی را یک بار زندگی کردن کم است.